logo
سوالات پیش از خرید نیکولند
سوالات پرتکرار

سلام به روی ماهت 🥰

جواب سوالات رو میتونی اینجا پیدا کنی 🌹

اگر نبود میتونی بهمون زنگ بزنی، خوشحال میشیم صدای زیبات رو بشنویم 😍

کالاهای موردنظرت رو به سبدخریدت اضافه کن، شماره موبایلت رو وارد کن، نوع ارسالت رو انتخاب کن، آدرست رو وارد کن، نحوه پرداختت رو انتخاب کن، بعد از تکمیل خرید و پرداخت، ازطرف سایت نیکولند برات پیامک ثبت سفارش میاد.

هزینه ارسال با پست پیشتاز به سراسر ایران 24000 تومان

هزینه ارسال با پیک فقط مخصوص تهران 36000 تومان

اگر پست رو انتخاب کردی، دو تا شش روزکاری بعد از ثبت سفارش بسته به دستت میرسه.

و اگر پیک رو انتخاب کردی، در زمان انتخابی خودت بسته به دستت میرسه.

جواب سوالتو پیدا نکردی ؟

بهمون زنگ بزن

44167250 - 021

magnifier
Loading...

خنده دار ترین خاطره دوران تحصیلت چیه ؟

دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۳۶:۵۱
خنده دار ترین خاطره دوران تحصیلت چیه ؟

همه ما کلی خاطره و سوتی های خنده دار از دوران تحصیلمون داریم، که هر بار یادش میوفتیم کلی میخندیم، برامون از خاطرات خنده دار و باحالت بنویس تا باهم بخندیم

راستی به بهترینش جایزه نیکولندی تقددیم میشه 

نظرات chat تعداد:۴۷۰ عدد


نیکولندی جان با ثبت نظر میتونی امتیاز دریافت کنی

دخی شیطون بلا..😋
جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲
صلام به همگی.توی بچگیم و الانم همه بهم میگن خیلی شیطون بودم. الن 16 سالمه.یه روز که کلاس ششم بودم معلممون داشت امتحان علوم می گرفت. توی یکی از سوالات گفته بود.ایا شیر نر زیباتر است یا ماده.منم بلد نشدم به معلم گفتم بیاد راهنمایی کنه.بعد گفت که کدوم خوشگله و اینا.بعد منم توی اون زمان و الانم خیلی منحرف بودم.اصن یعنی کل کلاس منحرف بود.بعد گفتم خانم آخه خوشگلی از چه لحاظ.نفهمید چی بود منظورم.بعد کمی واضح تر گفتم.گفتم مثلا صورت خوشگل باشه پاهایش خوشگل باشه بدنش خوشگل باشه.میخواستم جای خصوصیش رو بگم خانم گفت بزن ماده.آخر جواب سوال و گفت.بعدش که خانم رفت همه برای اون حرفم اونقددرررر خندیدن که😂
یه روانی
جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
سلام دوستان محمدم 14 هشتم یروز علوم داشتیم درمورد شیر و تولید مثل بحث میکردیم بعد بامزه کلاس برگشت گفت اقا خر نر هم شیر داره؟ معلم برگشت گفت اره یچیزی اون زیر داره بری بمکی یه شیر غلیظی میاد اون شیرشه بنده خدا تا دو روز مدرسه نیومد🥲😂😂
مهی
یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
من ۱۴ سالمه و همه میگن خیلی شیطون هستم .ی معلم هنر داشتیم که خیلی سخت گیر و بداخلاق بود بعد ی تیکه کلام داشت .حرص مارو در می‌آورد میگف آخی بمیرم براتون (رض داشت)
رز سیاه
یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
سلام من رزم الان من ۱۶ سالمه یادمه کلاس ششم که بودم روزی که امتحان داشتیم یکی از بچه به صندلی معلم چسب ۱،۲،۳ زد بلاخره زنگ امتحان شد و خانممون بدون اینکه بفهمه نشست رو صندلی ، یه نیم ساعتی گذشت که یکی از خانم سوال کرد خانمم بلند شد تا بیاد سر میزش که شلوارش چسبید به صندلی و خانم بدون شلوار با شرت گل گلی اومد سر میز بچه ها داشتند جلوی خودشون رو میگرفتن تا نخندن که یهو خانم مدیرمون وارد کلاس شد و با تعجب به معلممون گفت خانم زمانی شلوارت کجاست ؟ خانممون یه نگاهی به خودش کرد و جیغ زنان به سمت دستشویی مدرسه رفت و از شانس بدش سرایدار که آقا هم بود داشت دستشویی ها رو تمیز می‌کرد خانممون که اونو دید خواست در بره که پاشی لیز خورد و با پشت افتاد روی صورت سرایدار اونروز بهترین روز عمرم بود هم از شر امتحان خلاص شدم هم کلی خندیدم و هم تا یک ماه خانممون مدرسه نیومد
comment ناشناس
جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
پاسخ به رز سیاه
واقعا روز خوبی بود اما نگفتن کی این کارو کرده تا اخراجش کنیم؟
نیکا
جمعه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
خنده دار ترین خاطره دوران مدرسه
comment نازنین زینب
جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲
پاسخ به نیکا
سلام من نازنین زینبم ۱۰ سالمه یه روز ما تو مدرسه بودیم بعد امتحان داشتیم بعد یکی از دوستام بهم تقلب رسوند می خواست بگه خار گفت خر بعد معلم فهمید
های‌بای
یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
سلام یادمه کلاس پنجم‌ که بودم یه معلم واقعا مزخرف داشتیم.این معلم هروز تکلیفای سنگینی میداد وقتی هم می‌نوشتیم اصلا نگاه نمی‌کرد ‌این روند رو یکی دو هفته‌ داشتیم‌ منم‌ یه‌چند‌ روز که دیدم تکلیف هارو چک‌ نمیکنه دیگه ننوشتم هیچی گذشت و یه روز گفت تکلیفی دوهفت‌رو بزارید رو میز منم‌ از شدرت ترس پشمام ریخت معلم‌ از میز اول شروع به چک کردن تکالیف کرد اومد رسی به میز من کفت تکلیف ؛منم گفتم دفترم خونه مونده اونم گفت باشه فرده بیار .بعد چک کردن یه ۵،۴نفرو کشید بیرون مدیرم صدا زد معلم به مدیر گفت اینا ۲هفته تکلیف ننوشتن .مدیرم با شلنگ افتاد به جون این بچه ها از ترس داشتم میمردم در آخر مدیر به بچه ها گفت فردا همه تکالیف و می خوام یکی از بچه ها گفت من یادم نیست چه تکلیفایی بد از کجا بیارم مدیرم گفت از مجیدی(خودم)بگیر منم تودلم گفتم خودم ننوشتم از من بگیره؟🤣 های موقع رفتن شد به همه اونایی که تنبیه شدن گفتم منم ننوشتم ولی تنبیه نشدم 😂.اینا یه هو کپ کردن مثل چی افتادن دنبالم یعنی می‌گرفتند دهنم و سرویس میکردن 🤣
های‌بای
یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
سلام یادمه کلاس پنجم‌ که بودم یه معلم واقعا مزخرف داشتیم.این معلم هروز تکلیفای سنگینی میداد وقتی هم می‌نوشتیم اصلا نگاه نمی‌کرد ‌این روند رو یکی دو هفته‌ داشتیم‌ منم‌ یه‌چند‌ روز که دیدم تکلیف هارو چک‌ نمیکنه دیگه ننوشتم هیچی گذشت و یه روز گفت تکلیفی دوهفت‌رو بزارید رو میز منم‌ از شدرت ترس پشمام ریخت معلم‌ از میز اول شروع به چک کردن تکالیف کرد اومد رسی به میز من کفت تکلیف ؛منم گفتم دفترم خونه مونده اونم گفت باشه فرده بیار .بعد چک کردن یه ۵،۴نفرو کشید بیرون مدیرم صدا زد معلم به مدیر گفت اینا ۲هفته تکلیف ننوشتن .مدیرم با شلنگ افتاد به جون این بچه ها از ترس داشتم میمردم در آخر مدیر به بچه ها گفت فردا همه تکالیف و می خوام یکی از بچه ها گفت من یادم نیست چه تکلیفایی بد از کجا بیارم مدیرم گفت از مجیدی(خودم)بگیر منم تودلم گفتم خودم ننوشتم از من بگیره؟🤣 های موقع رفتن شد به همه اونایی که تنبیه شدن گفتم منم ننوشتم ولی تنبیه نشدم 😂.اینا یه هو کپ کردن مثل چی افتادن دنبالم یعنی می‌گرفتند دهنم و سرویس میکردن 🤣
امیرحسین
دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۲
سلام من امیرحسین بخشی هستم الان 14سالمه.من کلاس سوم بودم و توی کتاب هدیه های آسمان باید کلمه های مربوط به هم رو وصل میکردیم و معلم هم اون جمله هارو روی تخته نوشته بود.نوشته بود وقتی مریض میشویم رو باید به پزشک وصل میکردم ولی من رفتم جلو به معلم گفتم این جا چی نوشته؟نوشته وقتی مرض میریزیم؟😂😐
comment نرجس
جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
پاسخ به امیرحسین
خدایا پاره شدم
ـــــ
دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
خنده دار نیس ولی من کلاس پنجمم و معلم من و معلم کلاس ششم ها دوست ان. هر وقت معلم ششم ها منو میبینه لبخنده قشنگی میزنه و بهم نگاه مبکنه در حالی که فقد با من اینطوره منم بلاخره از پرسیدم و گفت چون دوستت دارم خیلی خوشحال شدم اینم بگم من دخترم
منگل
سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
یادمه کلاس پنجم بودم داشتم چرت میزدم معلمم که حسابی خشن بود با ماژیکی که دستش بود محکم به طرف من پرت کرد منم جاخالی دادم خورد به لبه میز بعد پمپ ماژیک در اومدو خورد تو چشم خودش منم زدم زیر خنده 😂 بعد مدیر اومد بجای اینکه منو ببره بغل دستیمو برد دفتر و تنبیهش کرد🥲
سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
روز اول مدرسه بود پدرمم معلممون بود یهو از دهنم پرید بهش گفتم بابا اونم بم گفت جان بابا بچه ها هم زدن زیر خنده اونقدر خندیدن که منم گریم گرفت و از کلاس زدم بیرون و از مدرسه فرار کردم از اون روز به بعد بابام که منو میبینه میگه جان بابا 🥲
..........
چهارشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۲
یه روز خانممون یکی از دوستام رو آورد پای تخته که شعر فارسی رو بخونه بعد نصفشو بلد نبود به خانم گفت خانم به خدا چیز کردم.خانم گفت چی؟پنیر کردی؟ شاید خنده دار نبوده😂
بی خی
چهارشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۲
من الان ۲۴ سالمه دانشگاه دارم درس میخونم ولی هنوز خاطرات دوران مدرسه رو یادمه ؛ یادمه یه روز من تو دوران دبیرستان پایه دهم بودم رفتم رو یه کاغذ نوشتم ناشناس بعد اوت کاغذی به صورتم چسبوندم رفتم جلوی دوربین مدرسه و فاک نشون دادم الانم که الانه مدیر مدرسه دنباله اون کسی که این کارو کرده میگرده😁
علی
چهارشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۲
سلام من علی ام ۱۴ سالمه کلاس هشتم هستم ما تو مدرسمون یه مدیر زشت و گنده که اسمش خانم چراغی هست خانم چراغی حدود یک ماه پیش آمد سر صف گفت که همه باید فردا موهاشنو با ماشین صفر بزنن کسی فردا با موی بلند نیاد همه کمی ترسیدند از خانم چراغی همه ما موهامون می زنم من هم دو دل بودم که منهم رفتم اریشگاه سرش شلوغ بود یه ۱ساعت وایسادیم خلوت شد نوبت من شد من رفتم نشتم گفتم با صفر کچل کن چیزی نگفت و موهای قشنگ من زد
امیرحسین
شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱
سلام من امیرحسین بخشی هستم الان 14سالمه.من کلاس سوم بودم و توی کتاب هدیه های آسمان باید کلمه های مربوط به هم رو وصل میکردیم و معلم هم اون جمله هارو روی تخته نوشته بود.نوشته بود وقتی مریض میشویم رو باید به پزشک وصل میکردم ولی من رفتم جلو به معلم گفتم این جا چی نوشته؟نوشته وقتی مرض میریزیم؟😂😐
Loading...
نمایش بیشتر
Some text some message..
عکستعدادعنوان محصولحذف
نهایی کردن بستن سبد
قیمت کل:تومان هزینه ارسال:24000 تومان